جامعهشناسی علم
این شاخه از جامعهشناسی به کشف و بررسی منش و ماهیت اجتماعی علم میپردازد و توجه خاصی به تولید اجتماعی معرفت علمی دارد (ـــ جامعهشناسی معرفت). در جامعهی امروزی اصطلاح «علم» اعتبار و اهمیت شایانی دارد. نه فقط «علم»
نویسنده: مایکل مالکی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
Sociology Of Science
این شاخه از جامعهشناسی به کشف و بررسی منش و ماهیت اجتماعی علم میپردازد و توجه خاصی به تولید اجتماعی معرفت علمی دارد (ـــ جامعهشناسی معرفت). در جامعهی امروزی اصطلاح «علم» اعتبار و اهمیت شایانی دارد. نه فقط «علم» کموبیش مترادف با «معرفت معتبر» است بلکه معنای آن با «فنآوری» نیز درمیآمیزد، یعنی با کاربست سودمند معرفت (ـــ انقلاب علمی - تکنولوژیکی). در نتیجه کسانی را که با عنوان «دانشمند» شناخته میشوند عموماً دارای معرفت برتری میدانند که جهان واقعی را با دقت و صحت به آنها نشان میدهد و امکان کنترل گستردهی فرایندهای طبیعی را به آنها اعطا میکند. در چنین متن و زمینهای، «غیرعلمی» بودن در قلمرو ایدهها و اندیشهها، به معنای انکار شأن و ارزش فکری و بیاهمیتی در دنیای امور عملی است. جامعهشناسی خود به عنوان بخش کوچکی از جنبش علمی در جامعهی مدرن تکوین و رشد یافته است. به رغم همهی اختلافنظرهایی که در میان دستاندرکاران جامعهشناسی وجود دارد، این رشته عمدتاً برداشتی از معرفت را میپذیرد که از علوم «پیشرفتهی» فیزیکی و زیستشناختی وام گرفته است. در نتیجه، جامعهشناسی علم ضرورتاً نوعی عنصر خود – ارجاعی دارد؛ یعنی فعالیت و مطالعهی جامعهشناختی جزو موضوعات جامعهشناسی علم است و نتیجهگیریهای کلی این رشته دربارهی فرایند اجتماعی تولید معرفت باید دربارهی خود جامعهشناسی نیز صادق باشد. بنابراین، جامعهشناسی علم یک حوزهی تحلیل انتقادی است، نه فقط به این دلیل که با شکلهای غالب معرفت در جامعهی ما سروکار دارد، بلکه چون یافتههای آن ممکن است دلالتهای مهمی برای خود این رشته و سایر حوزههای پژوهش اجتماعی داشته باشد.
طی دو دههی اخیر (دهههای هفتاد و هشتاد)، جامعهشناسان با ژرفنگری هرچه بیشتری به تولید اجتماعی و کاربست معرفت علمی پرداختهاند. آنها ابتدا توجه خود را روی پیشرفتهترین علوم فیزیکی مانند فیزیک و نجوم متمرکز کردند. سپس توجه زیادی به علوم زیستی شد. این رشتههای علمی را تا حدی به این دلیل برای مطالعه انتخاب میکردند که ظاهراً کمتر از همهی علوم به تحلیل جامعهشناختی تمام عیار تن میدادند. مسلماً از دیرباز پذیرفته شده است که بسیاری از جنبههای علم به وضوح خصوصیات اجتماعی دارد: برای نمونه شکل سازمانی علم، الگوهای ارتباطی آن، سلسلهمراتب درونی و تخصیص پاداشهای نمادین همراه با تأکید بر پایبندی جمعی دانشمندان به چارچوبهای فکری خاص. اما تا زمانی که خود جامعهشناسان این عقیده را پذیرفته بودند که علم شکل ممتازی از معرفت است، محصولات فکری علم را از کندوکاوهای خود معاف میکردند. هنگامی که جامعهشناسان بالاخره چالش برای ارائهی تعبیر جامعهشناختی از محتوای معرفت علمی را آغاز کردند، به نظر معقول میرسید که بهتر است کار را ابتدا از دشوارترین موارد آغاز کنند؛ چون اگر پیشرفتهترین علوم میتوانستند مورد چنین تحلیلی قرار بگیرند تکلیف سایر رشتهها خودبهخود معلوم بود.
تحلیل جامعهشناختی معرفت علمی نیروی اولیهی خود را از خارج دریافت کرد. فرضیهی تاریخی تامس کوون (Kuhn, 1962) دربارهی وقوع واژگونیهای انقلابی در علم اهمیت خاصی در خلاص کردن جامعهشناسان از قید این فرض سنتی داشت که معرفت علمی تا حد زیادی مستقل از تأثیرات اجتماعی است. تحلیل کوون جامعه شناسان را متوجه امکان ارائهی تفسیر و تعبیر اجتماعی از تغییر شناخت علمی کرد. علاوه بر این، از اواخر دههی 1960 به این طرف، سیلی از پژوهشگران علمآموخته وارد این رشته شدند که قادر به هماوردی با زبان و فرهنگ فنی و تخصصی علم بودند. این مهاجران فکری سهم مهمی در رشتهای از مطالعات مفصل در حوزههای خاص علوم طبیعی داشتند که در طول دههی 1970 با استفاده از روشهای مصاحبه و اسنادی انجام گرفت. این مطالعات موردی با موجی از پژوهشهای انسانشناختی دربارهی ریزهکاریهای فعالیتهای آزمایشگاهی دانشمندان دنبال شد، که براساس دورههای طولانی مشاهدهی مشارکتی انجام میگرفت.
در نتیجهی مجموعهی این پژوهشها، در مدل جامعهشناختی سنتی دربارهی معرفت علمی و روششناسی علم از بیخ و بن بازنگری شد. معرفت علمی را اکنون دیگر محصول کاربرد بیطرفانهی معیارهای روشن فنی در تعیین کفایت نمیدیدند، بلکه برگرفته از عواملی همچون مهارتهای جدلی و فن بیان دانشمندان و میثاقها و تعهدهای اجتماعی آنها میدانستند. مشاهدهی دقیق دانشمندان به هنگام کار ظاهراً حکایت از این میکند که معرفت علمی بازنمود عینی و منفصلی از یک دنیای مستقل طبیعی نیست، بلکه آفرینش فعال و متعهدانهی دنیای مذکور در جریان تعامل اجتماعی است. نتیجهگیریهای علم، صورتبندیهایی مشروط به عوامل اجتماعی است که گروههای درگیر در وضعیتهای فرهنگی و اجتماعی خاص آن را رضایتبخش تلقی میکنند.
در دههی 1980 دیگر روشن شده بود که ناکامی پیشین در درک فرایندهای اجتماعی علم به سبب استفادهی انعطافپذیر دانشمندان از زبان بوده است. در محیطهای عمومی و در ملأعام دانشمندان معمولاً لحنی را به کار میبرند که کنشها و عقایدشان را همچون رسانهی بیطرفی مینمایند که واقعیتهای جهان در آن عیان میشود. اما در محیطهای خصوصیتر، که فقط همین اواخر قابل رؤیت شده، آنها غالباً لحن و گفتارهایی را به کار میگیرند که به آنها اجازه میدهد شرح و تعبیرهایی دربارهی فعالیتهای علم ارائه کنند که بستگیهای اجتماعی و شخصی بسیار بیشتری دارد. در همین چند سال اخیر، بعضی از نویسندگان کوشیدهاند دلالتها و نتایج این یافتهها را در نگارش متون جامعهشناسی کشف کنند. آنها این استدلال را پیش کشیدهاند که متنهای تکگویانهی علوم اجتماعی که از روی سرمشقهای مرسوم و متعارف آثار علمی نوشته میشوند، برای بیان گوناگونی و تنوع تفسیری دنیای اجتماعی مناسب نیست. آنها معتقدند که زبان واحد تحلیل جامعهشناختی پردهای بر مشروط بودن اجتماعی و وابستگی بازنماییهای آن از جهان به متن و زمینهی خاص؛ و اینکه چنین حیله و ترفندهایی اصلاً برازندهی رشتهای نیست که به دیدگاهی کاملاً جامعهشناسانه متعهد است. آنها کمکم شروع به طراحی الگوهای جدید و چند صدایی کردهاند که مقصود از آن فراهم ساختن مجال و امکان بیشتر برای بیان چندگانگی تفسیری دنیای اجتماعی و قراردادن جامعهشناسان در گفتوگویی فعال با موضوعات مطالعاتشان است. این شکل نوین تحلیل تلاشی است برای یافتن زبان بدیلی که به کمک آن در رهیافتهایمان به قلمرو اجتماعی از قیدوبندهای جهانبینی مسلط علم بگریزیم.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}